کد مطلب:163116 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

نقد نظریه
توفیق نظریه ی انقلاب در گرو آن است كه امكان براندازی خلافت اموی اثبات شود. [1] در این مورد، حتی اثبات امكان براندازی حاكمیت اموی كوفه نیز كفایت می كند.

شاید برخی بگویند: نظریه ی انقلاب و همه ی نظریه هایی كه برای حركت عاشورایی، هدف معین می كنند، نادرست هستند، زیرا نمی توان برای كسی هدف معین كرد كه از همان آغاز تمامی اهداف ممكن الحصول را غیر قابل وقوع می بیند و پیشاپیش میداند كه به هیچ یك از هدف های خود دست پیدا نمی كند، چنان كه امام حسین علیه السلام چنین بود. پس چگونه می توان قصد براندازی، یا هر هدف دیگری را به


این است كه امام علیهم السلام، گذشته از دانش آنان به سرانجام كارهایشان، در زندگی خود با توجه به علوم عادی، رفتار می كنند. [2] .

از این رو برای توفیق نظریه هایی هم چون نظریه ی انقلاب كه به هدف های دینی، اجتماعی و سیاسی عاشورا می پردازند، لازم نیست كه علم امام حسین علیه السلام به طور عام یا علم ایشان به سرانجام حركت عاشورایی نفی گردد. این نظریه ها هیچ ارتباطی با مباحث كلامی مربوط به علم امام علیه السلام یا مباحث تاریخی مربوط به دانایی امام علیه السلام از راه پیش گویی هایی كه دراختیار داشت، ندارند. چنان كه پذیرش نظریه ی تعبد، بر مباحث مربوط به علم امام علیه السلام توقف نداشت و بدون آن نیز موفق بود.

درباره ی نظریه ی انقلاب، باید دو نكته ی دیگر افزود:

الف) نظریه ی انقلاب به گونه ای كه تقریر شد، بر باورهای مذهبی شیعه تكیه دارد. اما می توان آن را به گونه ای دیگر نیز به تقریر كشاند كه از باورهای مذهبی فاصله دارد. در آن صورت باید گفت كه امام حسین علیه السلام به عنوان انقلابی فداكار، خواست با براندازی بنی امیه و به دست گرفتن زمام امور مسلمانان، عدالت را در جامعه برقرار سازد. [3] .


ولی این سخن، فروتر از شأن عظیمی است كه امام علیه السلام بنابر باور شیعه از آن برخوردار است.

بنابر اصول شیعی باید گفت امام حسین علیه السلام به حكم رسالت الهی اش وظیفه داشت كه امویان را براندازد و امامت را برعهده گیرد و به «خلافت»ی بپردازد كه از جمله ی مناصب الهی او بود.

ب) برخی به غلط می پندارند كه بدون نظریه انقلاب، حركت امام حسین علیه السلام تفسیر معقول دیگری ندارد. ولی چنان كه ملاحظه خواهید فرمود، نظریه های بدیلی هست كه هر یك می تواند از عهده ی تفسیر آن حركت تاریخی برآید.



[1] درباره ي امكان براندازي، شرح جامعي در كتاب شهيد جاويد، ارائه شده است. همان مصدر، ص 30 به بعد، در آن كتاب، وجود همه ي عوامل پيروزي، با استناد به شرايط اجتماعي آن دوره و موقعيت خلافت اموي، مسلم ديده شد. ضعف حاكميت اموي، رنجش و نارضايتي امت اسلامي، موافقت افكار عمومي، لياقت رهبريتي چون ابي عبدالله عليه السلام و نيروهاي داوطلب بسيار، همه از جمله ي عواملي بودند كه در آن زمان مي توانستند پايه هاي استقرار هر حاكميتي را به لرزه در آوردند.

[2] مرحوم علامه طباطبايي نيز در ادامه ي نقلي كه از ايشان گذشت، بدين مطلب اشاره دارند. رك به همان نشاني. به هرروي شنيده نشده است كسي بگويد امامان عليهم السلام با عنايت به علم امامت زندگي ميكرده اند

[3] رك به مقدمه ي ابن خلدون، ص 216.